پیدایش کثرت از وحدت
استاد جناب آقای دکتر حسینی شاهردوی
گردآورنده: احمد تیموری نقابی
بهار 87
ترتیب صدور موجودات از حقتعالی
سخن در مسئلهی صدور موجودات از حضرت حقتعالی است. آنچه از حضرت حق صادر شده به ترتیب شدت و ضعف در وجود ما صادر شده است، به این معنی که موجود اشرف قبل از موجود اخص از خدا صادر شده است. و ترتیب صدور از " الاشرف فالاشرف" است. دلیل بر این مطلب این است که سنخیت اشرف با حضرت حق بیشتر از اخص با حقتعالی است. همانطور که در قرآن آمده است: " کل یعمل علی شالکلته " اشرف أتمّ شاکله است با خدا تا اخص. از این گذشته چون نظام وجود، نظام أحسن است، ترتیبی را میطلبد که بر اساس آن باید اشرف قبل از اخص موجود باشد زیرا قابلیت اشرف در قبول فیض از حقتعالی بیشتر و مقدم بر اخص است. پس باید در صدور اشرف، اقدم بر اخص باشد. حاصل مطلب این که چون در عوالم وجود ارتباط علّی و معلولی برقرار است، عالم عاقل نسبت به عالم مثال و عالم مثال نسبت به عالم ماده علیّت دارد. بنابراین در نظام صدور علت باید مقدم بر معلول باشد. اگر ارتباط علّی و معلولی میان آنها نبود، تقدم ضرورت نداشت، ولی چون رابطهی علّی و معلولی برقرار است پس علّت باید مقدم بر معلول باشد.
به مقتضای قاعدهی امکان اشرف اگر ممکن اخص موجود باشد ممکن اشرف باید قبل از او و مقدم بر او موجود باشد. پس به موجب این قاعده باید اولین صادر ا ز حقتعالی، اشرف موجودات ممکن باشد. زیرا در غیر این صورت طفره در نظام وجود لازم میآید و این محال است. همانطور که طفره در عالم ماده محال است.
همچنین محال است که خدا موجود اخص را که معلول است ایجاد کند بیآنکه موجود اشرف را که علت موجود اخص است ایجاد کرده باشد. چون این امر طفره در نظام وجود است. تفرقه و عدم ترتیب در ایجاد بر خلاف نظام احسن وجود است. در نتیجه صدور باید به ترتیب " الأشرف فالأشرف " باشد.
نظر مرحوم حاجی در مورد ترتیب صدور
ترتیب صدور به این نحو است که رحمت افعالی حقتعالی در دو قوس نزول و صعود است. مرحوم حاجی هر یک از این دو قوس را در 6 مرتبه بیان کرده است. البته این مراتب را مختصرتر یا مفصلتر از آنچه که مرحوم حاجی گفته میتوان بیان کرد. قوس نزول به این ترتیب است: 1.عالم جبروت یعنی عقول کلی اعم از طولی و عرضی 2. نفوس کلی فلکی 3. مثل معلقه که همان موجودات عالم مثال یا عالم برزخ است. و چون متوسط بین مجرد محض و مادی محض است برزخ گفته شده است. 4. صور نوعی با تقدم صور نوعی فلکی یعنی با تقدم طبع کلی 5. صورت جسمی 6. هیولا
در قوس صعود مراتب وجود از هیولا شروع میشود، یعنی اخص آغاز میشود برخلاف قوس نزول که ترتیب وجود از اشرف آغاز میشود و به هیولا ختم میگردد. ترتیب موجودات در قوس صعود که وجود از هیولا اشتداد و تکامل پیدا میکند، عبارت است از 1. هیولا 2. صورت جسمی؛ صورت نوعی؛ عالم برزخ و خیال 5. نفس مدبره که به مقام مستفاد میرسد 6. عقل، دو سر حلقهی هستی . یک سر آن در قوس نزول، عقل بود و از طرف قوس صعود بازهم به عقل ختم میشود.
کیفیت حصول کثرت در عالم
در مطالب قبل بنابر قاعدهی امکان اشرف ثابت شد که ترتیب صدور به نحو الأشرف فالأشرف است. و بنابر قاعدهی " الواحد لایصدر عنه إلّا الواحد " چون خدا واحد حقّ حقیقی و بسیط من جمیع الجهات است پس صادر از حقتعالی واحد است وآن عقل اول است که اشرف موجودات در سلسلهی ممکنات است. نه نفس صلاحیت آن را دارد که صادر اول باشد و نه جسم، نه هیولا و نه صورت و نه عرض. به دنبال این مطلب این سؤال مطرح میشود که اگر قاعدهی الواحد، قاعدهی عقلی است و تخصیص بردار و قابل نقض نیست و عقل نیز شیء واحدی است که از واد صادر شده و او واسطه فیض وجود است چگونه این واحد، مبدأ کثرات موجود در عالم است؟ حاصل مطلب این که خدا واحد و بسیط من جمیع الجهات است و هیچگونه تکثری در او نیست؛ خصوصیات و حیثیات متعدد ندارد و استناد کثرات عالم به او طبق قاعدهی الواحد محال است پس چگونه عقل با این که واحد است منشأ کثرات عالم است؟ چون قاعدهی الواحد قاعدهی عقلی است استثناء ندارد و نمیتوان گفت این قاعده فقط دربارهی خدا جاری است. عقل اول نیز واحد است و صدور کثرات عالم را نمیتوان به او نسبت داد. پس این کثرات از چه و چگونه صادر شدهاند؟
حکما در پاسخ به این سؤال طرق گوناگونی طی کردهاند. یکی از آنها طریق حکمای مشایی است. حکمای اشراقی نیز به طرق دیگر پاسخ دادهاند و عرفا نیز مشرب خاص خود را دارند. در حکمت متعالیه نیز سخنی در این باب آمده است.
رأی حکمای مشاء در تبیین صدور کثرات از عقل اول
بنابراین که وجود محجول و متنزّل از حضرت حق است، لازمهی قهری صدور و معلولیت و محجولیت، نقص و محدودیت نسبت به مرتبهی علت است. از این نقص و محدودیت در وجود، ماهیت انتزاع میشود. پس با جعل وجود، ماهیت نیز منجعل میشود. و از اینجا میتوان جهات کثیر را در عقل اول تصور کرد. این کثرات که در صادر اول است مجعول حقتعالی نیست، از اینرو نمیتوان اشکال کرد و گفت اگر این کثرات که در صادر اول است جهات حقیقی است، پس عقل اول واحد و بسیط نیست و چگونه از واحد من جمیع الجهات صادر شده است. زیرا همانطور که گفته شد این جهات منجعلاند نه مجعول تعالی. پس درعقل اول کثراتی قابل فرض است که در خدا نیست. و البته مقصود این نیست که این کثرات اعتباری و عدمیاند تا اشکال شود که چگونه همچون فخررازی اشکال کردهاند که چگونه امور عدمی و اعتباری میتواند علت و مؤثر واقع شوند. این کثراتی که در عقل اول اعتبار شده و هر یک منشأ صدور چیزی در عالم شده است اگر اعتباری و عدمی باشند چگونه منشأ صدور اشیای حقیقی شدهاند؟
در توضیح و پاسخ به اشکال فخررازی باید گفت: وجود عقل یا صادر اول منشأ کثرات عالم وجود است منتها این وجود اعتبارات و جهاتی دارد که منجعلاند و از شرایط صدور کثرات از صادر اول هستند. در عقل اول چنان که حکمای مشایی برشمردهاند شش جهت قابل تصور است که به شرح ذیل است: چون صادر شده پس وجود دارد. و اگر صادر نبود وجود نداشت. و چون مفاض و معلول است،پس ماهیتی دارد. وجود عقل اول نسبت به علت خود دارد، و به این اعتبار وجوب غیری دارد. و انتساب و اضافهای به ماهیت خود دارد که به این اعتبار امکان ذاتی دارد. از طرفی چون صادر اول مجرد است و کلّ مجرد عاقل،هم ذات میتواند خود را تعقل کند و هم مبدأ و علت خود را میتواند تعقل کند. بنابراین جهات متعددی که در صادر اول است عبارتند از :
1. وجود عقل اول 4. وجوب غیری او
2. ماهیت عقل اول 5. تعقل مبدأ خود
3. امکان ذاتی او 6. تعقل ذات خود
صادر اول به جهت وجوب غیریاش یعنی به جهت اضافهای که به حضرت حق دارد (منشأ و مبدأ صدور عقل دو) میشود. و به اعتبار اضا و نسبتی که به ماهیت خود دارد یعنی به اعتبار امکان ذاتیاش منشأ صدور فلک اول است. چه این که ماهیات، امری اعتباری است و امکان ذاتی او به معنای تساوی نسبت وجود و عدم نمیتواند علت باشد، بلکه مراد این است که وجود عقل اول به اعتبار اضافه و نسبتی که به ماهیت خود دارد منشأ صدور است.
صدور عقل دوم و فلک اول را از عقل اول به این صورت نیز میتوان بیان کرد که وقتی که عقل اول ذات مبدأ خود را تعقل میکند در او انبساطی پدید میآید که منشأ صدور عقل دوم از او میشود. زیرا انبساط در موجودی متناسب با مرتبهی وجود اوست. چنان که انبساط در ما منشأ جریان خون میشود و صورت و چهره ما به واسطهی آن شاداب میگردد و هر کس که مشاهده کند پی به خوشحالی ما میبرد. اثر انبساط در موجود ضعیف اینطور است. اما در عقل که وجود شدید و قوی است منشأ صدور عقل دوم میشود. از اینرو در قرآن میفرماید: " وجوهً یومئذٍ ناضره إلی ربّها ناظره " عقل اول وقتی به زیبایی و جلال و جمال مبدأ خود نظر میکند و مییابد که مبدأ او " نه مرکب بود و جسم نه مرئی نه محل " و معیت قیومی او را میبیند و در مییابد که همیشه با مبدأ است و قربی به مبدأ دارد که بالاترین قربها است. انبساط و لذتی در او حاصل میشود که به این اعتبار منشأ صدور عقل دوم میشود. و از طرف دیگر چون ذات خود را تعقل میکند و به امکان ذاتی و فقر و تعلق خود نظر میکند، یعنی وجود مضاف به ماهیت خود را میبیند که وجودش عین ذاتش نیست، بلکه عارض بر ماهیت است، از این استشعار حفّت و خست خود حالت متوسطی بین فرح و همّ برای او پیدا میشود و به این جهت منشأ صدور نفس فلک اول میشود. و چون به ماهیتش نظر میکند، انقباظی کامل برای او حاصل میشود. از این جهت مبدأ صدور جسم فلک میشود. مرحوم حاجی به طور مجمل میگوید که فلک اول از جهت ذاتی و پست عقل اول و عقل دوم از جهت عالی عقل دوم صادر شده است.
بعضی دیگر در بیان نحوهی صدور فلک اول از عقل اول گفتهاند وقتی عقل اول به امکان وجودی یعنی فقر و احتیاج خود نظر میکند و ذلّت و مسکنت خود را مییابد جسم فلک از او صادر میشود. و چون به وجودش که عارض بر ماهیت اوست نظر میکند، نفس فلک از او صادر میگردد.گ
همین بیانی که در جهات عقل اول گفته شد دربارهی عقل دوم نیز معتبر است. در عقل دوم نیز به واسطهی جهاتی که دارد کثراتی حاصل میشود. عقل دوم نیز از جهت وجود و وجوب غیریاش مبدأ عقل سوم میشود و از جهت امکانی ذاتیاش منشأ صدور فلک دوم میگردد؛ و هکذا تا عقل عاشر و فلک تاسع. بعد از این مرتبه دیگر نیازی به فرض افلاک دیگر نیست. چون اثبات نُه فلک به واسطهی حرکات نهگانه است، از این رو دیگر نیازی نیست که فلک دهمی فرض شود. بنابراین، عقل دهم منشأ صدور فلک دیگری نمیشود، بلکه صدور عالم عناصر هستند به عقل دهم است. در این عقل مانند سایر عقول، دو جهت است یک جهت سَمَک و رفعت، و یک جهت خسّت و نقص. عقل دهم به اعتبار جهت رفعت و سمکی که دارد، یعنی به اعتبار اضافه به مبدأ و وجوب غیریاش مبدأ صدور نفوس و صور نوعی در عالم میشود. و به جهت نقص و آفات و ظلمتش که منتزع از فقر و امکان ذاتی اوست منشأ صدور هیولای عالم عناصر میشود. عقل دهم که عقل فعال نامیده میشود کدخدای عالم عناصر است؛ و کدبانوی عالم عناصر هیولای اولی است. با توجه به این جهت کثرت در عقل اول نیز محدود است و جوابگوی کثرات نامتناهی موجود در عالم عناصر نیست این سؤال پیش میآید که عقل فعال چگونه میتواند منشأ عالم عناصر با همه کثرات نامتناهی آن باشد. در پاسخ به این سؤال چنین گفتهاند که هیولای عالم عناصر قابل صور غیر متناهی است، یعنی استعداد هیولا برای قبول صور غیرمتناهی است. و از طرفی حرکات افلاک که ضربی از معانت و کمک را بر عهده دارند غیرمتناهی است و اینها به انضمام فاعلی که تأثیر نامتناهی دارد منشأ پیدایش و صدور کثرات غیرمتناهی در عالم عناصر میشوند. به این جهت است که نزول برکات و فیض الهی مستمر و دائمی است. البته عقل فعال واسطهی فیض است و او در فاعلیت و منشأیّت خود مستقل نیست، بلکه آنچه صادر و ایجاد میشود تماماً به حول و قوهی الهی است و فاعل حقیقی خدای متعال است.
اما حصر عدد عقول به ده عقل و افلاک در نه فلک به این جهت است که حکمای مشایی در تبیین کثرات عالم وجود به بیش از ده عقل نیازی ندیدهاند. اما از طرفی در قرآن آمده است که « و بنینا فوقکم سبعاً شداداً ». در لسان شرع سخن از هفت آسمان است نه نُه تا. مرحوم حاجی به تبعیت از قرآن به هفت فلک اشاره میکند و در توجیه این اختلاف گفته شده ک مراد از فلک اول همان عرش الهی است و مراد از فلک دوم همان کرسی است و هفت فلک دیگر منطبق بر هفت آسمان است که در لسان شرع آمده است.
بیان کیفیت حصول کثرت در عالم بنا بر طریقهی حکمای اشراقی
سخن در تعیین پیدایش کثرات در عالم بنا بر مسکل اشراقیان است. سؤال این است که وقتی واحد از حقتعالی صادر میشود، یعنی عقل اول، چگونه این عقل که واحد است منشأ پیدایش کثرات طولی و عرضی در عالم میشود؟ پیش از این مسلک مشائیان را ذکر کردیم و قول شیخ اشراق را در این باب در چند مطلب بیان میکنیم.
1. عدد عقول طولی که مشائیان به ده عقل منحصر و محدود کردند و بعد از آن عالم طبیعت و ماده را درسلسلهی وجود قرار دادهاند، وجه عقلی ندارد. تعداد عقول بسیار بیش از ده عقل است اگر چه نامحدود هم نیست. تعداد عقول محدود و متناهی است و حدیقف آن مرتبهای است که به واسطهی ضعف و تنزّل وجود و بُعد از حقتعالی منشأ صدور عقل دیگری نمیتواند بشود، بلکه نور اسپهبدی از آن صادر میشود. در اینجاست که عدد عقول و به تعبیر شیخ اشراق انوار قاهر، به پایان میرسد و صادر بعدی نور اسپهبدی است. همچنان که نور خورشید که پرتو نورش به ماه میافتد و ماه نورانی میشود و نور ماه نیز به آینه میافتد و نور آینه بر آب نیز میافتد و از آب نیز نوری بر دیوار میتابد ولی از دیوار بر چیز دیگری نمیافتد، نور در اثر اصطکاک و تنزّل ضعیف میشود به حدی که دیگر تابشی ندارد. این تمثیل برای تقریب به ذهن است و فهم این که چطور عقل اول یا نور اول منشأ صدور عقل دوم یا نور دوم میشود و دومی سومی را و هکذا هر یک از دیگری صادر میشود تا جایی که دیگر عقلی صادر نمیشود و به مرتبهی نور اسپهبد یا نفس میرسد. البته در این مرتبه هم نفس یا نور اسپهبدی نیز میتواند مبدأ صدور و ایجاد واقع شود و فعلیاتی دارد اما اضعف از عقول.
2. بنابر قول حکمای مشاء، هر عقلی علاوه بر آن که منشأ صدور عقل بعدی میشود فلکی از او صادر میشود.فلک اطلس یا فلک اقصی از عقل اول، فلک دوم از عقل دوم تا جایی که فلک نهم از عقل نهم صادر میشود و عدد افلاک به همین تعداد منحصر میشود و عقل دهم منشأ صدور فلکی نیست. شیخ اشراق این بیان را نمیپذیرد و برای امتناع صدور اجسام و افلاک و برازخ علوی از عقول سه دلیل اقامه میکند.
3. نحوه و ترتیب صدور عقول یا انوار بنابر مسلک اشراق چنین هست: وقتی عقل اول از خدا صادر شد عقل اول حب و شهودی و ذّل و انقهاری نسبت به خدا دارد و خدا نیز نسبت به عقل اول قهر و عنایت و استغنایی دارد چه آن که هر عالی محیط بر سافل وقاهر بر سافل است؛ و هر سافل شوق و عشقی نسبت به عالی دارد. خدا نسبت به عقل اول اشرافی دارد؛ و عقل اول نسبت به خدا حب و شهودی. پس جهات بر دو قسم است: یک جهت نظر عاشق به معشوق یا سافل به عالی است و جهت دیگر، نظر معشوق بر عاشق یا عالی بر سافل. در این دو جهت به لحاظ شرافت اختلاف است و یکی اشرف از دیگری است. جالب این است که نظر عاشق بر معشوق اشرف از نظر معشوق بر عاشق است. زیرا معشوق منظورٌ الیه و مشهود عاشق است و معشوق عالی است. پس نظر به او اشرف و اعلاست از نظری که منظورٌالیه آن سافل است. نورالأنوار یا خدا اشرف معشوقات و مشهودات است. پس نظر به او یعنی عقول به او اشرف از هر نظری است.
دو جهت اشراق عالی بر سافل و شهود سافل نسبت به عالی، منشأ صدور عقول عرضی میشود. عقول عرضی بنابر این که از کدام جهت صادر شوند، در مرتبه و مقام اختلاف دارند. عقولی که از دو جهت اشرف صادر میشوند منشأ صدور عالم مثال میشوند و عقولی که از جهت أخص صادر میشوند، مبدأ پیدایش عالم حس و ماده میشوند. یعنی اربابالأنواع از جهت اخص صادر میشوند و هر ربّاالنّوعی، بإذن الله و قوّته، مبدأ پیدایش یک نوع مادی در عالم مادی میشود. همچنین از عقل اول، عقل دوم صادر میشود و از دوم، سومی صادر میشود و هکذا در این سلسله و ترتیب صدور، افلاک و اجسام و برازخ علوی از عقول صادر نمیشود، بلکه فقط عقول طولی و عرضی صادر میشوند و سلسلهی صدور عقول تا جایی ادامه مییابد که دیگر عقلی نمیتواند صادر شود و نوبت به صدور نور اسپهبد یا نفس میرسد.
4. جهاتی که در عقول منشأ صدور کثرات میشود بنابر مسلک مشائیان، جهات اعتباریاند، ولی در طریقهی اشراقیان جهات حقیقیاند. همانطور که گفته شد این جهات بر دو قسم است: قسمتی به واسطهی این که حقتعالی مشاهَد و مشهود عقول طولی است، و قسمتی هم به واسطهی اشراقی که نورالأنوار یا خدا بر عقول دارد. هر یک از این جهات شهود و اشراق در هر مرتبهی مضاعف میشود، و از هر شهودی که سافل نسبت به عالی دارد عقلی صادر میشود. عقل اول که حقتعالی را مشاهده میکند، از این جهت او، عقل دوم صادر میشود. عقل دوم نیز حقتعالی را مشاهده میکند و از او عقل سوم صادر میشود. در مفارقات حجابی نیست، زیرا در آنجا ماده و لواحق مادی که زمان و مکان و امثال آنهاست وجود ندارد. اینها حجاب و مانع شهوداند و چون در آن عالم این موانع و حجابها نیست شهود و مشاهده صورت میگیرد، و حاصل آن صدور عقول است. حجاب به عالم مادی تعلق دارد. ازاین رو ما به حوادث آینده علم نداریم چون در ورای حجاب زمان است. از پشت دیوار خبر نداریم چون آنچه پشت دیوار است در ورای حجاب مکان است. پس ماده و لواحق ماده حجاباند. در جایی که ماده و لواحق آن نباشد همه چیز مشاهَد و مشهود است.
اشراقات و مشاهداتی که بین عالی و سافل صورت میگیرد هم باواسطه است و هم بیواسطه. یعنی هر مرتبهای مراتب فوق خود را تا نورالأنوار هم بیواسطه و هم باواسطه مشاهده میکند؛ و نورالأنوار نیز بر هر مرتبهای از مراتب باواسطه و بیواسطه اشراق میکند. عقل دوم یک اشراق بیواسطه از حقتعالی میپذیرد و یک اشراق هم باواسطه عقل اول میپذیرد. عقل سوم یک اشراق بیواسطه و دو اشراق عقل دوم و یک اشراق عقل اول میپذیرد. یعنی مجموعاً چهاراشراق قبول میکند. هر مرتبه علاوه بر اشراق بیواسطه که از حقتعالی میپذیرد، انعکاس اشراقاتی که بر مراتب پیشیین شده میپذیرد. به همین ترتیب عقل چهارم، هشت اشراق؛ عقل پنجم، شانزده اشراق؛ عقل ششم، سیودو اشراق و هکذا. این اشراقات مضاعف میشوند. هر یک از اینها جهاتی است که منشأ صدور عقول طولی و عرضی در مراتب بعد میشوند. جهت مشاهده و شهود نیز که هر مرتبهی سافل، مرتبهی عالی و فوق خود را باواسطه و بیواسطه مشاهده میکند مضاعف میشوند. و این جهات نیز منشأ صدور کثرات موجودات عالم میشود. همانطور که گفته شد، در هر مرتبهای اشراقات و شهوداتی است و از هر اشراق عقلی و از هر شهودی نیز عقلی صادر میشود، و تعداد این جهات بهقدری زیاد است که درک بشر از احاطه و احصاء آنها ناتوان است. البته بدین معنی نیست که تعداد عقول صادر از آنها نامتناهی باشد، بلکه چنان که گفته شد متناهی و محدود است.
5. همانطور که گفته شد عالم عقول و انوار، عالم مفارق از ماده و لواحق آن است، از اینرو حجابهای ناشی از ماده ولواحق آن در آنجا نیست. بنابراین، هیچ مرتبهای از مراتب عقول و انوار از مراتب دیگر محجوب و مستور نیست. و در هر قاهری تمام صور کمالات و فعلیات وجودی جمع است. منتها در مراتب عالی به نحو اعلی و اشد و در مراتب دانی به نحو ادنی و اضعف. هر مرتبه به مشابهی آیینهای، مجلای تجلّی و ظهور مرتبهی دیگر است. عقل اول تجلّی عقل دوم، و عقل دوم، مجلهای عقل سوم است و هکذا إلیآخر. تمامی مفارقات نوراند چون در پرتو خدا و پیشگاه خدا و از ضفع ربوبیاند. از اینرو هر عقلی و نوری همهی اشیا را در عقل دیگر مشاهده میکند. تمام آنها در واحد وحد تمام آنهاست. و این امر تفاوت نمیکند، چه در عقلی که در فاتحهی تکوین باشد و چه عقلی که در خاتمهی تکوین است، یعنی چه در عقلی که در قوس نزول است و چه در عقلی که در قوس صعود است. و اشراق نورالأنوار تعالی شأنه، بر عقول و انوار فراگیر است و نهایت و پایانی ندارد.
منابع و مآخذ
• ترجمه و شرح نهایه الحکمه علامه سید محمد حسین طباطبائی/ نگارش علی شیروانی
• درسهای شرح منظومه حکیم سبزواری(2) . شیرازی، رضی، 1307، شارح.
شاهرودی مباحث مربوط به تدریس اینجانب مانند سرفصل ها، عناوین پژوهشهای مربوط به درس، پژوهشهای دانشجویان در زمینه های فلسفه و عرفان و سایر دروس رشته فلسفه و حکمت اسلامی به منظور استفاده دانشجویان علاقمند ارائه خواهد شد |